قواعدی در اسمها و صفتهای خداوند تبارک و تعالی
(1) اسماء الله توقیفی بوده و مجالی برای بحث عقلی در آن نیست.
منظور اینست که ما فقط باید آن اسم و صفتهایی را به خداوند تبارک و تعالی نسبت دهیم که یا خود در کتاب خویش (قرآن) اثبات کرده یا پیامبرش صلی الله علیه وسلم در احادیث صحیحش برای الله تعالی اثبات نموده است و غیر آنها را نمی توان به الله تعالی نسبت داد؛ مثلا ما نباید صفت"دوست" یا "رفیق" یا امثال آنها را به خداوند نسبت داد زیرا در هیچیک از نصوص قرآن یا احادیث صحیح چنین صفتها یا اسمهایی به الله تعالی نسبت داده نشده است و لذا ما حق نداریم بدون علم چیزی را به خداوند نسبت دهیم چرا که می فرماید:
« وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً» (اسراء /36)
«و به دنبال چیزی نرو که بدان علم و آگاهی نداری، بیگمان گوش و چشم و قلب، همه آنان مورد بازخواست قرار خواهند گرفت».
بنابراین واجب است بر آنچه کتاب و سنت گفتهاند توقف نمائیم و چیزی بر آن نیفزائیم و یا از آن نکاهیم، چون عقل توانایی درک اسماء خدای متعال را به نحوی که شایسته خداوند باشد را ندارد، بنابراین توقف بر نص واجب است. زیرا خداوند میفرماید:
« قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإِثْمَ وَالْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَأَن تُشْرِکُواْ بِاللّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَأَن تَقُولُواْ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ» (اعراف / 33)
«بگو:خدا حرام کرده است کارهای زشت آشکار و پنهان و گناه و بزهکاری و ستمگری را و اینکه چیزی را شریک خدا قرار دهید بدون اینکه دلیل و برهانی از جانب خدا بر حقانیت آن در دست باشد و اینکه به دروغ از قول خدا چیزی را بیان دارید که خود نمیدانید».
بنابراین قرار دادن اسمی برای خدا که پرورگار آن را مقرر نفرموده یا انکار اسمی که آن را مقرر فرموده باشد، جنایتی است در حق پروردگار متعال. پس بر ما واجب است ادب را پیشه کنیم و به آنچه که نص برای ما آورده است اکتفا نمائیم.
(2) نامهای خداوند همه نیکو هستند.
نامهای خداوند همه نیکو هستند یعنی همه در نهایت زیبایی قرار دارند. الله تعالی می فرماید:{وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى}( اعراف 180)
«و خداوند دارای نامهای نیکوست» که بر زیباترین نامها و اشرفترین مدلول که وجود الله تعالی است، دلالت می کنند. که متضمن صفات کاملی است که به هیچ وجه احتمال نقصان در آن وجود ندارد و ممکن هم نیست.
مثال برای آن: (الحی) نامی از نامهای خداوند متعال است که متضمن حیات کامل که عدم بر او سبقت نگرفته و زوال برآن نیاید. حیات مستلزم کمال صفات از نظر علم، قدرت، شنیدن، دیدن و جز اینها می باشد.
زیبایی در نامهای خداوند به اعتبار هر نام به تنهایی و به اعتبار جمع شدن با دیگری است پس همراه شدن اسمی از اسماء پروردگار با اسم دیگر کمال اندر کمال است.
مثال دیگر: (العزیز الحکیم) الله تعالی در بسیاری از جاهای قرآن بین آنها را جمع نموده است هر یک از آنها دلالت بر کمال خاص دارد که مقتضی آن است و آن عزت در عزیز و داوری و حکمت در حکیم است. جمع بین این دو دلالت بر کمال دیگری دارد و آن اینکه عزت برای الله تعالی به حکمت است پس عزت او مقتضی ظلم و ستم نیست کما اینکه بعضی از مخلوقات قدرتمند اینگونه می باشند بعضی از آنها قدرت را با گناه بدست می آورد پس ظلم و ستم می کند. همچنین داوری خداوند و حکمت او مقرون به عزت کامل است بر خلاف داوری مخلوق و حکمت او گاهی ذلت و خواری بر آنها عارض میشود. و الله اعلم.
(3) اسماء الله هم عَلَم ذات هستند و هم اوصاف
یعنی به اعتبار دلالت آنها بر ذات خداوندی، اسم هستند و به اعتبار دلالت بر معانی صفت میباشند، پس هر اسم، صفتی را نیز برای الله تعالی اثبات می کند – البته عکس این مطلب لزوما صحیح نیست، یعنی حتما هر صفت دربرگیرنده ی اسمی برای خداوند نیست.
مثلا (حی و علیم و قدیر و سمیع و بصیر و رحمن و رحیم و عزیز و حکیم) همگی اسماء خدای متعال هستند، اما می توان از آنها به ترتیب صفات (حیات، علم، قدرت، سمع و بصر و رحمت در دنیا و قیامت و عزت و حکمت) برای الله تعالی اثبات نمود. ولی ممکن است خداوند دارای صفتی باشد که نتوان از آن صفت، اسمی را برایش ثابت کرد.
و اینکه گفتیم: هم اسم هستند و هم صفت، چون قرآن بر آن دلالت دارد، چنانچه میفرماید:
« وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ »(احقاف / 8)
«و او [خدا] آمرزنده و مهربان است».
« وَرَبُّکَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ »(کهف / 58)
«و پروردگار تو آمرزنده و دارای رحمت است».
آیه دوم بر این نکته دلالت دارد که رحیم ( که در آیه ی اولی اسم است) کسی است که موصوف به رحمت ( در آیه ی دومی بصورت صفت آمده) باشد و به اجماع و اتفاق اهل لغت و عرف علیم کسی است که دارای علم باشد. و سمیع، دارای سمع است، و بصیر دارای بصر است. و وضوح موضوع چنان است که نیازی به دلیل نیست.
(4) ثابت کردن بعضی از صفات بدون تشبیه و تمثیل باعث می شود که بقیه صفات دیگر هم به همان روش اثبات شوند.
سخن گفتن در بعضی از صفات از لحاظ اثبات و نفی مانند سخن گفتن در صفات دیگر است. و این قاعده کسانی را که بعضی از صفات را اثبات و بعضی دیگر را انکار میکنند مورد خطاب قرار می دهد. هنگامی که مردی بعضی از صفات مانند حیات، علم، قدرت، شنیدن، دیدن و جز اینها را ثابت می کند و تمام آنها را حقیقی قرار می دهد ولی در صفت محبت، رضا، غضب و دست و صفات دیگر نزاع می کند و آنها را مجازی قرار می دهد به او گفته می شود: فرقی بین آنچه که اثبات می کنی و آنچه که نفی می نمایی وجود ندارد سخن گفتن در مورد یکی از آنها مانند سخن گفتن در مورد دیگری است. هنگامی که برای او حیات، علم، قدرت، شنیدن، دیدن را بدون تشبیه کردن به صفات مخلوقین ثابت می کنی تو را ملزم می کند که برای او محبت، رضا، غضب را هم ثابت کنی چنانکه خداوند از نفس خود بدون شبیه ساختن به مخلوقات خبر داده است اگر این را نپذیرد در تناقض و تضاد واقع می شود.
- ۹۲/۰۹/۲۱